

شاید شنیده باشید یا خوانده باشید و یا باور داشته باشید که میگویند؛ مدیریت هم علم است و هم هنر. یعنی هم آگاهی و هم تجربه. هم اکتسابی و هم ذاتی. هم توانائی و هم عشق.مدیریت؛ حکومت بر سازمان نیست، بلکه نشستن بر قلبهای کارکنان سازمان است. سازمان؛ یک اداره و کارخانه نیست، بلکه مجموعهای است که در آن سهیم هستیم و روزگار را سپری مینمائیم. مجموعه؛ یک سری افراد با ویژگیهای مختلف، با عنوان همکار نیست، بلکه همراهانی هستند که با آنها روز را شب و شب را روز میکنیم.برای مدیر شدن، نباید به دنبال کتابفروشی و کتاب و مدرس و دفتر تمرین بود. بلکه باید به دنبال واقعیت و واقعیتبینی و واقعیتپذیری و بیان واقعیت بود. برای مدیر شدن نباید به دنبال رشته مدیریت در دانشگاه مدیریت بود، بلکه باید به دنبال ریشه حقایق در بطن مسائل بود. برای مدیر شدن نباید به دنبال آرزو و آشنا و وابستگی به دوستان بود، بلکه باید به دنبال موقعیتها واکنشها، عملها و عکسالعملها بود. راستی؛ تغییر روز به شب و شب به روز، برای ما یک عادت شده است یا امیدی برای یک تحول. آیا به سخت مولا فکر کردهایم که میفرمایند: وای به حال آنکه امروزش مانند دیروزش باشد. پس وای به ما و حال ما که اگر در انتظار موقعیتها بمانیم و تنها منتظران شانس باشیم. بعضیها در محیط کار مدیر هستند و بعضیها در خانه. بعضیها میز مدیریتی دارند و بعضیها جایگاه آن. بعضیها مدیر هستند و بعضیها مدبر. بعضیها پیپ مدیریتی دارند و بعضیها تیپ آن. بعضیها مدیر هستند و منشی دارند و بعضیها تنها مدیر هستند و در اصل تنها منشیاند. بعضیها مدیر هستند و ماشین مدیران را دارند و بعضیها در اصل تنها ماشین هستند و ماشین مدیران را میرانند. بعضیها رنگ مدیریت دارند و بعضیها طعم آن. بعضیها خدادادی مدیر هستند و بعضیها مادرزادی، یعنی تنها به واسطه پدرشان با بستگانشان. بعضیها حکم مدیریتشان از جنس کاغذ و امضاء مافوق است و بعضیها از جنس عمل و کارکرد و تجربهشان. بعضیها در گزارش ماهانه تنظیم شده توسط خود، مدیر موفق هستند و بعضیها در عملکرد تنظیم شده مافوق و زیردستان خود. بعضیها تنها مدیر هستند و بس و بعضیها مدیر هستند و یک دنیا ارزش. بعضیها امضایشان چند روزی اعتبار دارد و بعضیها عملکردشان یک عمر. بعضیها یاد خود را با خود میبرند و بعضیها خود میروند و اما نام و یادشان میماند. بعضیها عشق مدیریت دارند و بعضیها مدیر عاشق هستند. بعضیها بر نام سازمان مدیریت میکنند و بعضیها مدرک مدیریت دارند و بعضیها درک مدیریت. راستی؛ انصافاً جایگاه من و شما و ما، در کجاست؟تعاریف بسیار زیادی از مدیریت ارایه شده است. در جامع ترین این تعاریف چنین آمده است. مدیریت عبارت است از:
1. علم و هنر برنامه ریزی(پیش بینی)،
2. سازماندهی(تقسیم کار و تفکیک وظایف)،
3. هدایت و رهبری(راهنمایی کردن زیردستان و توانایی نفوذ کردن در دل ایشان)،
4. نظارت و کنترل(ناظر بودن بر اعمال ایشان و اصلاح اشتباهاتشان) و نهایتا ایجاد هماهنگی(برقراری نگرش سیستمی بین کارکنان)
برای رسیدن به هدف یا اهداف از پیش تعیین شده است. البته تمام مباحث فوق روی منابع سازمانی صورت می گیرد که مهم ترین و ارزنده ترین دارایی هر سازمان منابع انسانی(کارکنان) هستند و سپس منابع دیگر نظیر دارایی های فیزیکی، مادی و حتی اطلاعات قرار می گیرند. تمام مطالب فوق صحیح است اما اگر بخواهیم خیلی ساده مدیریت را تعریف کنیم باید بگوییم: «مدیریت؛ یعنی تصمیم گیری» وظایف نیروها عبارت است از تصمیم سازی(با ارایهء پیشنهادات) و اجرای تصمیم پس از اتخاذ از سوی مدیریت، وظایف مدیران عبارت است از تصمیم گیری و نظارت بر اجرای تصمیمات. سرجیوزیمن معاون سابق بازاریابی کوکاکولا و نویسندهء کتاب ارزشمند پایان عصر بازاریابی سنتی پنج سطح برای تصمیم گیری قایل است.
سطوح تصمیم گیری:
سطح یک: تصمیم من(مدیر ارشد) بدون کمک شما(منظور کارکنان است.)این سطح مربوط به امور سیاستگذاری است.
سطح دو: تصمیم من با کمک شما.مسوولیت تصمیم گیری با مدیر است اما از نظرات و پیشنهادات کارکنان مطلع می شود.
سطح سه: تصمیم ما. سرجیوزیمن گوید: از این سطح متنفرم، چون مسوول تصمیم گیری غیرمشخص و حتی در قوی ترین مردم سالاری ها یک نفر باید رهبری را بر عهده گیرد.
سطح چهار: تصمیم شما با کمک من.از سخت ترین تصمیم های مدیران است. چون باید قدرت خود را فراموش کنند و اجازه دهند فرد دیگری تصمیم بگیرد.
سطح پنج: تصمیم شما بدون کمک من.یعنی اعتماد مدیر به توانایی ها. دانش و بصیرت نیرو به حدی می رسد که مسوولیت را به صورت کامل تفویض می کند.
سرجیوزیمن می گوید: اساسا سطح پنج به مخاطب می گوید: «گوش کن، دلیل این که شما این جا هستید، دلیل این که من شما را استخدام کرده ام، دلیل این که به شما اجازه داده ایم که تحت لوای علایم تجاری این شرکت کار کنید، این است که شما را باور داریم. بروید و کارتان را انجام دهید.»ایشان می گوید در تمام موارد فوق تصمیم گیرنده باید مشخص باشد تا در مقابل تصمیم خویش مسوولیت داشته باشد. مدیران ما هم باید بدانند که یکی از نقش های ارزندهء ایشان اتخاذ تصمیمات صحیح و به موقع و بر مبنای اخذ اطلاعات از زیر دستان است و همچنین تفویض اختیار برای تصمیم گیری کارکنان در جای خود شایسته و لازم است.
پرویز درگی: مدرس بازاریابی در دوره كارشناسی ارشد سازمان مدیریت صنعتی /آموزش مباحث مدیریت بازاریابی بر مبنای ساده سازی
برگرفته از:
http://1yek.com
http://www.vista.ir
وب سایت توسعه مهندسی بازار
:: بازدید از این مطلب : 264
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3